"یک بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، بار سوم توی دستی ملخک!"

 

مهدی خزعلی drkhazali.com : تایید حکم اعدام جوان دانشجوی مسلمان محمد امین ولیان - عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه - سومین شوک خبری از این دست بود، دو تای قبل را گفتند ربطی به اعتراضات انتخاباتی نداشته است ( هر چند ابتدا قاطی این پرونده ها کردند!) اما بقول معروف :" تا سه نشه بازی نشه!" ممکن است این بازی سوم برایتان گران تمام شود، یا ضرب المثل معروف که می گوید: " یک بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، بار سوم توی دستی ملخک! " آنچه نگران کننده است، مبنای گل و گشاد این حکم است، استناد به کلام یکی از مراجع که حرمت شکنان عاشورا محاربند و حکم به محاربه یک جوان دانشجوی مذهبی 20 ساله داده شود و برایش مجازات اعدام صادر شود!


 
نمی دانم معانی قلب شده است! محارب کسی است که سلاح برگیرد برای جنگ با خدا و رسول و ایجاد رعب و وحشت در جامعه کرده و امنیت جامعه را سلب نماید. صاحب جواهر در تعریف محارب می فرماید:" المحارب کل من جرد السلاح اخافه الناس..." یعنی دو رکن اساسی دارد 1 - سلاح از نیام کشد و حمله کند 2- در جامعه ایجاد خوف نماید.  یعنی اگر سلاح بکشد اما آنقدر ضعیف باشد که ایجاد خوف نکند، حاکم اسلامی او را سر جایش می نشاند و حکم محارب ندارد، یعنی اگر حاکم بدون ایجاد خوف یا قبل از آن او را دستگیر نماید حکم او محاربه نیست. و باز می فرماید: " من جرد السیف" که بایستی شمشیر بکشد به قصد زدن، اگر شمشیر در غلاف باشد و یا در دست باشد و برای زدن و ایجاد خوف نباشد محاربه نیست.


 
در واقع حکم محاربه در اسلام، یک حکم خشن و غیر منطقی نیست، یک حکم جنگی است برای اذن قتال به مسلمین در برابر کسانی که به جنگ آمده اند، اگر همان ها تسلیم شوند دیگر اسیرند و حق نداریم آنها را بکشیم، این یک حکم عقلی و منطقی از اسلام است و برای جنگ و حرب است و اجازه کشتن کسی را می دهد که به جنگ شما آمده است و اگر او را نکشید، شما را می کشد.این در همه جوامع پذیرفته شده است.


 
اما تعمیم این حکم شرعی به دانشجویی که دست خالی برای عزای حسین به خیابان آمده و مورد حمله ددمنشانه لباس شخصیها قرار گرفته و شاهد بوده که با اتومبیل بر پیکر رنجور عزادار حسینی می تازند و ایجاد رعب و وحشت می کنند، نارواست، مردمی که مورد دشنام و ضرب و جرح قرار گرفته اند و بسویشان تیر اندازی شده است و از بلندی پل به پایین پرتاب شده اند، محاربند یا ضاربان؟ !


  
از نظر من محارب کسی است بسوی عزادار حسینی اسلحه می کشد و تیر اندازی می کند، محارب کسی است که عصر عاشورا چون سپاه عمر سعد که اسبها را نعل تازه زدند و بر اجساد شهدا تاختند، با اتومبیل بر پیکر عزادار حسینی می تازد! محارب کسی است که با لباس شخصی، باتوم و کابل به دست ، با فحش ناموسی دختران جوان ما را کتک می زند.
  
من نیز روز عاشورا با همسر و فرزندان در خیابان بودم، من شاهد جنایتهایی بودم که هرگز از یاد نخواهم برد. از ساعات اولیه صبح نیروهای امنیتی ، لباس شخصی ها ، یگان ویژه و نیروی انتظامی خیابان انقلاب را تحت کنترل خود درآورده بودند و اجازه تجمع به عزاداران حسینی نمی دادند، هر تجمع کوچکی را با عربده و حمله وحشیانه متفرق می کردند، مردم کتک می خوردند و دم بر نمی آوردند، انقلاب بسته بود، از فرعی های کارگر وارد 16 آذر شدیم، باز بسوی انقلاب بسته بود، بسیجی ها از درب کوچکی وارد دانشگاه می شدند، ما هم شکل خودشان بودیم، ما هم زمان جنگ بسیجی بودیم، وارد دانشگاه شدیم، حاج سعید حدادیان می خواند، یک میزسی دی پناهیان می فروخت و یک میز کتابچه و سی دی مصباح در مورد فتنه! از هردو خریدیم (مفت بود، از قدیم گفته اند:" مفت باشه، کوفت باشه) از درب شرقی دانشگاه خارج شدیم، خیابان قدس به سمت انقلاب را بسته بودند، در وصال تظاهرات جریان داشت، ناگهان عربده لباس شخصی ها  و حمله موتورسواران یگان ویژه ما را غافلگیر کرد، آمدند و از ما عبور کردند،مردم مثل گله بی چوپان از مقابل گرگان درنده می گریختند، هر کس عقب می ماند طعمه گرگ بود.  یکی از یگان ویژه ها به من رسید و گفت: " حاجی نری بالا می زنن" گفتم: " تو نزنی اونا نمی زنن!" از فرصت استفاده کرده وارد خیابان انقلاب شدیم، سر وصال فیلمبردار نیروی انتظامی رو در رو از ما فیلم گرفت، من و یکی از دوستان (البته ریشو!) مثل بچه های مثبت و مظلوم از پیاده روی مقابل دانشگاه عبور می کردیم، به شوخی به او گفتم من جواز عبور دارم و اشاره به سی دی  مصباح کردم، تو چی؟ در پیاده رو چهار نفر دیگر هم در حرکت بودند، نه شعاری و نه تظاهراتی، شاید اصلاً رهگذر عادی بودند، یکباره لباس شخصی ها و یگان مستقر در مقابل درب اصلی دانشگاه با عربده حمله کردند، ما آرام وارد خیابان شدیم، لباس شخصی فریاد زد: " بزن ناقصش کن " و دومی با باتوم بر فرق جوانی کوبید که نقش زمین شد، نمیدانم زنده یا مرده، او را کشان کشان به ون ضد شورش بردند، یک زن و شوهر هم بودند، می خواستند شوهر را بگیرند و زن داد و بیداد می کرد، در صورت هردو اسپری فلفل زدند و داخل ون انداختند. نفر چهارم پیرمردی بود که به این رفتار اعتراض می کرد، او را مفصل نواختند و دو بار اسپری فلفل در چشمش زدند، دیگر تحمل نکردم به آرامی نزدیک شدم و پیرمرد را در بغل گرفتم ، در گوشش گفتم: اینها یزیدند بیا، پیرمرد که فکر می کرد من هم از آنها هستم، آرام شد و با من از مهلکه خارج شد.


 
تا اذان ظهر اوضاع به همین منوال بود، مردم یکطرفه کتک می خوردند، جلسه سعید حدادیان تمام شد، جمعیت مردان و زنان بسیجی وارد وصال شدند، شعار می دادند: " علمدار ولایت    بسیجیان فدایت" و خطاب به مردمی که در دو سوی خیابان انگشتها را به علامت پیروزی نشانشان می دادند فریاد سر می دادند: " مرگ بر منافق"  کمی هم من با آن ها صفا کردم، می خواستم عکس العمل آنها را ببینم، علامت پیروزی که نشانشان می دادم ، می گفتند : حاجی از ریشت خجالت بکش!" عبور خانواده بسیجی سپاهی ها به خیر گذشت، کسی متعرض کسی نشد، کمی بعد گنده لات ها از دانشگاه خارج شدند، جلوی آن ها حاج سعید حدادیان حرکت می کرد و جلو تر از او شکمش!  این ها خشونت را دامن زدند، این ها همان گروهی بودند که تلویزیون تحت عنوان هیئت های عزاداری پخش کرد، آمده بودند برای جنگ! فضا مستعد درگیری بود، از خانواده بی خبر بودم و موبایل ها خوب آنتن نمی داد، به هر زحمت بود تماسی حاصل شد، در خیابان کارگر بودند،  خود را به آنها رساندم، در تقاطع کارگر و بلوار جوانی سطل زباله را واژگون کرده بود و طبل جنگ می نواخت ، حال و هوای عاشورای 61 هجری را تداعی می کرد، بیاد شهید گلی افتادم، در کربلای یک ، فتح مهران، ارتفاعات قلاویزان، همین حاج علی فضلی فرمانده ما بود - که امروز مقابل ما قرار گرفته بود- گلی با تیر بار ضرب می گرفت و در پس هر رگبار مصرعی می خواند، :
"
ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم       ت ت ت ت  ت ت
گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم        ت ت ت ت ت ت
دنیا اگر از یزید  لبریز شود              ت ت ت ت ت ت
ما پشت به سالار شهیدان نکنیم        ت ت ت ت ت ت
 
خبررسید که پل کالج تیر اندازی شده است، از این لحظه به بعدجنگ مغلوبه شد و مردم که خون دیده بودند حملات را بدون پاسخ نمی گذاشتند، با ماشین به سمت امام حسین حرکت کردیم، تمام کوچه ها پر از سطل زباله سوخته و نسوخته بود، ماشین ون نیروی انتظامی را به پهلو خوابانده بودند، یک ساختمان را آتش زده بودند، در مسیر چند موتور سوخته هم دیدیم، حملات خشن تر شده بود.


 
من در هیچ خیابانی اثری از حرمت شکنی اباعبدالله الحسین علیه السلام و قرآن ندیدم، البته صرفنظر از حرمت شکنی لباس شخصی ها که با فحش ناموسی عزاداران حسینی را می زدند. آن فیلم چند ثانیه ای که صدا و سیما از پخش قبل و بعد آن می هراسد، علت دارد و هتک حرمت عاشورا نیست، مردم از سقوط هتک حرمت کنندگان شادی می کنند، در ظهر عاشورای 61 هجری هم علی رغم شهیدانی که در میان خیمه ها بودند، وقتی یکی از سواران عمر سعد سقوط می کند اصحاب شاد می شوند، این طبیعت دعواست، در دعوا حلوا خیر نمی کنند، در برابر زدن و کشتن و زیر گرفتن این عکس العمل طبیعی است، این شادی در عزای حسین  نیست، این شادی از سقوط فردی است که به مردم حمله کرده است! بیایید منصف باشیم، برای حکومت خود پیراهن عثمان را بیرق و قرآن بر نیزه نکنیم، شما حرمت قرآن واباعبدالله را می شکنید تا رقیب را محکوم کنید، مردم حرمت قرآن و حسین(ع) را نشکستند، مردم در عزای حسین شرکت کردند، در برابر سرکوب و ضرب و جرح این عکس العمل طبیعی است.ما قبل از انقلاب هم همین عکس العمل را داشتیم، اگر اتومبیلی به دست انقلابیون می افتاد سوت و هلهله بپا می شد، اگر یک کماندو هنگام فرار زمین می خورد ما هلهله می زدیم و شادی می کردیم، فقط آن روز شاه بلد نبود تصویر ما را تکثیر کند و بگوید این ها بی دین هستند! و کف و سوت می زنند! یادتان باشد در بهشت زهرا مردم بالای سر شهدا و در محضر امام ابتدا کف زدند و سپس وزیر شعار فریاد زد " تکبیر " . آیا آن کف زدن هتک حرمت شهدا بود؟!


 
بیایید با مردم بازی نکنیم، محمد امین ولیان یک دانشجوی ساده مسلمان از جنس همین مردم است، اعتراضی دارد، بگذارید طبق اصل 27 قانون اساسی آرام اعتراض خود را بیان کند، اینقدر چنگ و دندان به مردم نشان ندهید، بیایید به جای جنگ و دعوا، فضای گفتگو و تفاهم ایجاد کنیم، باور کنید این به نفع همه است و با هزینه کمتر نتایج بیشتری عاید می شود، دشمن در صدد است تا منابع ما را مثل عراق نابود کند، نگذارید با ماجراجویی دستاورد های بزرگ علمی و نظامی نابود شود.این انقلاب جز با ندانم کاری ما ضربه نخواهد خورد.
1388/12/12 
دکتر مهدی خزعلی